صدای دستها

ساخت وبلاگ
 

و یاد گرفتم که دست ها بی انکه حرفی بزنند کلمات را از روی بی مکان بلند میکنند و مینشانند درست همان جایی که باید ... 

مثلا همین من ! یک من که برای توست ! نمیتوانم به تو بگویم دوستت دارم .. دیگر گفتن دوستت دارم قداست ندارد، دیگر کسی به چشمایی که خیره میشود و زبانی که میگوید دوستت دارم اعتنایی ندارد .. حتی اگر با چشمانی نمناک گفته شود.. این روزها عادی است .. اما من با دستهایم تو را بلند میکنم به آغوش میکشم و نوازشت میکنم درست همان لحظه ای که غمگینی و زیر لب تکرار میکنی ؛ 《من از به جهان آمدنم دلگیرم .. آماده کنید جوخه را میمیرم ! 》 همان لحظه برای من است برای دستهام و به تو نشان میدم که از همه بیشتر نگرانت هستم و حرکت انگشتانم روی دستهای گرم تو دلم را گرم میکند و 《تو جذابیت شعری..نباشی شعر میمیره..تموم جمله ها میرن..دل خودکار میگیره..مدار دست های تو..رو آغوشم اثر کرده..تو مغناطیس دنیامی..دلم...دور تو میگرده》..
#گیسو
شعر درون کروشه از #علیرضاآذر

 

 

بربادرفته...
ما را در سایت بربادرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbarbadrafte13a بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 24 مرداد 1397 ساعت: 1:43